خاطرات کیان و رومینا

کیان و مسافرت

عشقم خیلی وقته جایی نرفتیم اونم چون من نمی تونم بیام امروز شما و بابایی دو تایی رفتین شمال ... به قول بابا مردونه زنونش کردیم رفت... ههههههههه قبلا هم با بابایی این ور اونور زیاد رفتین البته منظورم استخر و ... یا حتی عروسی هستش  یا اینکه شب با هم مونده باشین ... اما مسافرت این بار اوله ... نمی دونم چرا هنوز نرفته این همه دلم براتون تنگ شده ... دارم بزرگ و بزرگتر میشم ... دلم الکی یاد گرفته شور بزنه می دونی که آخه عاشقتون هستم... عاشق راستی من و بابایی در مورد اینکه کدوم یکی از شماها خوشگل ترین دائم بحث داریم اون میگه دخملی من میگم پسملی ... همش میگم کیان که همسن رومینا بود اینجوری اونجوری بعد هم میگم خوب آره رومینا هم مثل کیانه ...
10 مرداد 1392
1